ماجراهای من و جورابم
این روزها فسقل ِ پا کوچولوی خونه ی ما ، تا بهش میگم " پسرم ، عزیزم" "بیا جوراباتو پات کنم، سرامیک ها سرده، پاهای کوچولوی ِ خوشگلت درد میگیره ، به سرعت برق میره از هر جای خونه هاپوووویی و قور قوریشو میاره و اول باید یکی یکی جورابارو تو پای این جانوران دوست داشتنی بکنیم و بعد یه دوری اطراف منزل بزنن تا اجازه صادر بشه و این جان، آور لحظه های بی جانمان راضی بشه جوراب ها رو به پاهای نازنینش بپوشیم. ومن عاااااشق همین لحظه های جان بخشم ...
نویسنده :
مامان پانی و بابا بهروز
23:12